[ad_1]

مردم خوب شده اند ، اما در عین حال در جنگ نیز خوب شده اند (1/2).

برچسب ها: # طبیعت ، # جنگ

5 مارس 2021 | از: veritaholic | علوم پایه بدون شرح

(استیو پالسون ، ناوتیلوس)

مشاهده متن اصلی

دو توریست که در سال 1991 از طریق کوه های آلپ در حال سفر بودند جسدی را پیدا کردند که در یخی در یک حالت مومیایی گیر افتاده بود. مشخص شده که این جسد که یخچال نامیده می شود بیش از 5000 سال قدمت دارد. باستان شناسان در ابتدا فکر کردند که این یک فعل است که ملاقات با کولاک است ، اما متوجه شدند که بریدگی ها و کوفتگی های مختلفی وجود دارد و بر روی شانه های او نوک پیکان وجود دارد. از چاقوی سنگی که به همراه داشت خون پیدا شد. او به زودی در جنگ درگذشت.

مارگارت مکمیلان مورخ کانادایی معتقد است که داستان آدم یخی نمادی از خشونت انسان است. مردم مشاجره را دوست دارند و استعداد خاصی در جنگ دارند. وی در کتاب خود ، جنگ: جنگ چگونه شکل ما را شکل داد ، گفت که جنگ آنچنان با تاریخ بشریت ارتباط دارد که ما بیشتر از تأثیر جنگ بر بشریت آگاه هستیم. آنها می گویند نمی توانند. روشن نیست که ظهور و سقوط کشور به جنگ مرتبط است ، اما بشریت نیز به شدت تحت تأثیر قرار گرفته است. ما برای صلح ارزش قائل هستیم ، اما جنگ همچنین تغییرات بزرگی در جامعه بشری و سیستم های سیاسی ایجاد کرده و حتی سیستم بهتری ایجاد کرده است. جنگ همچنین به پیشرفت علم دامن می زند.

مک میلان یک متخصص شناخته شده در تاریخ جنگ است. او همچنین رابطه شخصی با این زمینه دارد. پدر و پدربزرگش هم در جنگ شرکت داشتند و هم جد بزرگ او دیوید لوید جورج نخست وزیر انگلیس در جنگ جهانی اول بود. اما او می گوید داستان خانواده اش خیلی خاص نیست. “موارد زیادی در اطراف من وجود دارد که 70 ساله هستند و در خانواده من در جنگ جهانی اول یا دوم شرکت داشته اند.”

مکمیلان کتاب های مختلفی از داستان های جنگ گرفته تا تئوری های نظامی را نوشت و نشان داد که چگونه فناوری ها و سلاح های جدید تاریخ را تغییر می دهند. سوالی که بیشتر او را مورد توجه قرار می دهد همان س atال ابتدای این کتاب است. “آیا جنگ جناح وحشی انسان را بیدار می کند؟” یا این است که بهترین افراد را نشان می دهد؟ “

سوال: آیا مردم مجبور هستند؟

پاسخ: به این فکر افتادم که ما اساساً خشن نیستیم ، اما حداقل تکامل ما را به درجاتی از تمایلات خشونت آمیز سوق داده است. وقتی می ترسیم ، پرخاشگر می شویم ، اما این به معنای خشونت مردم نیست. غالباً شرایطی پیش می آید که افراد رفتارهای نوع دوستانه یا همکاری می کنند. مهم این است که چرا مردم می جنگند. در اینجا مبارزه یک جنگ بین دو نفر نیست ، بلکه یک جنگ است. جنگ برای سازماندهی ، ایدئولوژی ، ارزشهای فرهنگی انجام می شود. متأسفانه هرچه افراد سازمان یافته تری باشند ، بهتر می جنگیم. جنگ یک اقدام کاملاً سازمان یافته است. مثل این نیست که در بار باشید یا کسی را بترسانید.

س :ال: استفان پینکر می گوید که مردم به دلیل تمدن کم کم خشونت می کنند. نظر شما در مورد اظهارات او چیست؟

پاسخ: این بحث بسیار جالبی است. او مقدار زیادی داده را صادقانه ارائه داد. اکنون ما به گلادیاتورها نمی گوییم که برای زندگی خود بجنگند. اعدامهای مردمی نیز ناپدید شده اند. قتل ها تقریباً در تمام کشورهای پیشرفته و بسیاری از کشورهای دیگر در حال کاهش است. آمریکا در واقع از این نظر کمی منحصر به فرد است. در درون جامعه ای ، من فکر می کنم او حق دارد که مردم صلح بیشتری پیدا کرده اند. اما من فکر می کنم جنگ کمی متفاوت است.

ریچارد لانگهام با ایراد بسیار جالبی روبرو شد: “پارادوکس مهربانی”. او می گوید ما در واقع مهربان تر شده ایم و از خشونت کمتری برخوردار شده ایم. به عبارت دیگر ، یا افراد خشن تر نمی توانستند شریک زندگی پیدا کنند ، یا جامعه خشونت آمیزترین افراد را می کشد ، و او را مطیع تر و بیشتر می کند ، گویی گرگ در دام مرد سگ می شود. به این ترتیب ، او به عنوان یک شخص به شخص بهتری تبدیل شد ، اما همچنین در سازماندهی خشونت برای یک هدف خاص مهارت بیشتری پیدا کرد. بنابراین این یک پارادوکس نامیده می شود. ما افراد بهتری شدیم ، اما جنگ ها نیز بهتر شدند.

س: آیا جنگ در دنیای حیوانات خوب پیش نمی رود؟

پاسخ: به نظر می رسد شامپانزه ها ، نزدیک ترین پسر عموهای ما جنگ را آغاز می کنند. شامپانزه ها در گروه هایی شامپانزه نر دارند که برای محافظت از قلمرو خود در مرز گشت می زنند. اگر گروه دیگری از شامپانزه های بدشانس به طور تصادفی وارد منطقه شوند و توسط این گشت ها کشف شوند ، کشته می شوند. پسر عموی دیگر ، بونوبو ، به دنبال صلح است و نسبت به سایر گروه های بونوبو خشونت ندارد. این ممکن است به دلایل جغرافیایی باشد که شامپانزه ها ذاتاً پرخاشگر شده اند و بونوبوها چنین نکرده اند.

سوال: ممکن است این واقعیت وجود داشته باشد که بونوبوها یک جامعه مادرانه و شامپانزه ها یک جامعه مردسالار هستند.

پاسخ: این منجر به یک ایده بسیار جالب می شود. آیا این مرد بیشتر می جنگد؟ آیا مردان به طور طبیعی مبارزتر هستند و زنان صلح را ترجیح می دهند؟ من اینطور فکر نمی کنم. البته بیشتر تاریخ بشر یک جامعه پدری بوده است. اما حتی وقتی زنان به قدرت می رسند ، فراوانی جنگ ها به هیچ وجه کاهش نمی یابد. به کاترین دوم ، ماریا ترزا و مارگارت تاچر فکر کنید. آنها از جنگ اجتناب نکردند.

س: اگر ماهیت ژنتیکی ما علت جنگ است ، این در مورد ماهیت انسان به ما چه می گوید؟

پاسخ: من نمی دانم حتی ژن های مرتبط با جنگ وجود دارد یا نه. خشونت ممکن است تا حدی از نظر ژنتیکی مرتبط باشد ، اما جنگ مسئله جامعه سازمان یافته است. جنگ یک هدف دارد و اغلب با برخی منافع اتفاق می افتد. آنها فقط بی دلیل به جنگ نمی روند. این امر به برنامه ریزی و آموزش نیاز دارد و همچنین به تلاش زیادی نیاز دارد. ارتش این را به خوبی می داند. ارتش آموزشهای زیادی را برای شما درگیری با افرادی که نمی خواهند دیگران را بکشند و کسانی که نمی خواهند زندگی خود را به خطر بیندازند ، انجام می دهد. به عبارت دیگر ، تمایل به جنگ داشتن به روشی که ما یک جامعه سازمان یافته داریم مربوط می شود. اگر عشایر هستید چمدان ها را ببندید و به سرزمین خالی دیگری بروید تا از تهدیدهای شما جلوگیری کند. با این حال ، از آنجا که در یک مکان مستقر شدم و کشاورزی را شروع کردم ، اکنون چیزی برای دفاع دارم و رفتن به جای دیگر دشوار است. علاوه بر این ، من به آنچه دیگران می خواستند از آن خارج شوند ، رسیدم. متأسفانه هرچه جامعه سازمان یافته تر باشد ، جنگ نیز بهتر است.

س: اما آیا هدف جامعه حمایت از مردم نیست؟

پاسخ: گاهی اوقات جنگ برای محافظت از مردم آغاز می شود. یکی از دلایل اصلی جنگ طمع داشتن به دیگران است. این بدان معناست که دیگران می توانند سعی کنند آنچه را که من دارم ببرند و جامعه ما را نابود کنند. ایجاد اعتماد بین دو جامعه مختلف بسیار دشوار است. بلکه غریزه تردید دارند. بسیاری از همسایگان در صلح زندگی می کنند ، اما همیشه خطر برهم زدن آرامش وجود دارد.

سوال: آیا سرانجام به دلیل قبیله گرایی است؟ این یک ویژگی انسانی است که به یک گروه و خارج از یک گروه تقسیم می شود و اساساً بی اعتمادی و ترس نسبت به “دیگران” وجود دارد.

پاسخ: چنین صفاتی در جامعه بشری بسیار است ، اما من فکر می کنم می توانیم بر آنها غلبه کنیم. شما می توانید م institutionsسسات و ارزش هایی ایجاد کنید که بتواند باعث اعتماد بیشتر مردم به یکدیگر شود. دین بسیاری از افراد را به صورت گروهی متحد می کند و باعث می شود خود را برادر بدانند. اتحادیه اروپا یک نمونه عالی از چگونگی همکاری کشورهای مشترکی است که بدون اعتماد علیه یکدیگر جنگیده اند. البته این کار ساده ای نیست و نشان می دهد که به راحتی می توان اتصال را قطع کرد.

بعد از دو



[ad_2]

By kpD56

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *